خدایا! هدایتم کن! زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانهای است.
خدایا! ارشادم کن که بیانصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بیاحترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوهگرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا!
من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم، به من دیدهای
عبرتبین ده، تا ناجیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و
به درستی تسبیح کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند میدهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! میخواهم فقیری بینیاز باشم، که جاذبههای مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تادر غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا!
دردمندم، روحم از شدت درد میسوزد، قلبم میجوشد، احساسم شعله میکشد، و
بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.
خسته
ام، پیر شدهام، دلشکستهام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس میکنم
که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع میکنم، و میخواهم فقط با
خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو میآیم، از عالم و عالمیان میگریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
برگرفته از : کتاب بینش و نیایش
قرآن بدون هیچ قید و شرطى در کنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلى الله علیه وآله و صاحبان امر، یعنى، ائمه اطهارعلیهم السلام مىدهد.« اطیعواالله واطیعواالرسول واولى الامرمنکم»؛ «از خداوند و رسول و اولی الامر اطاعت کنید.»
زینب علیهاالسلام که حضور هفت معصوم (۱) را درک کرده، در تمامى ابعاد ولایت مدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداکارى در راه آن و) ... سر آمد است. او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خویش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت:« روحى لروحک الفداء ونفسى لنفسک الوقاء (۲)؛[اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد.» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از على علیه السلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید. زینب علیهاالسلام به خوبى درس ولایت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایى در کربلا به عرصه ظهور رساند.
از یک سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتهامات و یادآورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش کرد. از جمله در خطبه شهر کوفه فرمود:« وانى ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه ومعدن الرساله وسید شباب اهل الجنه (۳)؛ لکه ننگ کشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟»
و همچنین در مجلس ابن زیاد (۴)، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبى معرفى نمود.
از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامت بود؛ چه در دوران امام حسین علیه السلام و چه در دوران امام سجاد علیه السلام حتى در لحظهاى که خیمه گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: اى یادگار گذشتگان ... خیمهها را آتش زدند ما چه کنیم؟ فرمود:«علیکن بالفرار؛ فرار کنید.» (۵)
از این مهمتر در چند مورد، زینب علیهاالسلام از جان امام سجاد علیه السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمایت نمود.
الف- در روز عاشورا؛ هنگامى که امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواست یارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد. زینب با سرعت حرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مىگردد. (۶)
ب- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمهها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیهاالسلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمىگذارم جان زین العابدین در خطر افتد. اگر مىخواهید او را بکشید، اول مرا بکشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر کرد. (۷)
ج- زمانى که ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر کرد، زینب علیهاالسلام آن حضرت را در آغوش کشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است. دست از کشتن خاندان ما بردار. و ادامه داد:« والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد؛ اگر مىخواهى او را بکشى مرا نیز با او بکش.»
ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، که دوست دارد من او را با على بن الحسین بکشم. او را واگذارید.
البته ابن زیاد کوچکتر از آن است که بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلکه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است. اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیهاالسلام جان فرزندان خویش را حفظ و آنها را به میدان جنگ اعزام نمىکرد.
۱ پیامبراکرم صلى الله علیه و آله، على علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام . ۲- الکوکب الدرى، ج1، ص196. ۳- بحارالانوار، ج45، صص110- 111. ۴- همان، ج45، ص133. ۵- همان، ج45، ص58، ومعالى السبطین، ج2، ص88 . ۶- بحارالانوار، ج45، ص46. ۷- همان، ج45، ص61 . |
|
سعادتمند حقیقی کسی است که علی را در حیات او و پس از رحلتش دوست بدارد. پیامبر اکرم (ص)
علی جان، تو آمده ای تا از سرّ دلبران پرده بگشایی و در سایه وجودتْ دلدادگانت به آرامش برسند. تو آمدهای تا مَحرم جان عاشقانت باشی تا آنها با تو راز دل بگویند و امروز این کبوتران سبکبال، این فرزندان امامْ در روزگاری که حضور تو را درک نکردهاند و در کویر ستیز دشمنان گرفتار آمدهاند و از طبیب دردهایشان جدا ماندهاند، پروانهوار گرد شمع وجود فردی از تبار تو میگردند؛ او که همنام توست و از تبار اهلبیت تو. عشق در غیاب تو و فرزندت مهدی(عج)، در حضور «سید علی» رنگی دیگر یافته است و ما منتظران وصال روی دوست، دست نیایش بر آستان کوی دوست برداشتهایم تا شاهد روزی باشیم که دستان سیدمان را در زیر بیرق یوسف زهرا(عج) در دستهای تو ببینیم.
فرصتی میخواهی تا فارغ از هیاهوی پایان ناپذیر زندگی، چند روزی با خودت خلوت کنی.
فرصتی میخواهی تا بر سفره عشق میهمان شوی و جامه تعلقات برکنی، با خدای خویش خلوت کنی و پا به پای ام داود، زیارت رجبیه بخوانی.
فرصتی میخواهی تا معتکف کوی عشق شوی.
اعتکاف، فرصت خلوتی عاشقانه است.
اعتکاف، استوارسازی شانههای لرزانی است که از بار سنگین گناه، دیگر قامت ایستادن ندارد.
اعتکاف، سجده دوباره فرشتگان است بر اشکها و ندبهها و سجدههای آدمیان.
اعتکاف، احرامیست در میقات حضور، با نور و شعور.
اعتکاف، تطهیر قلبهاست در سجاده سبز «توبه».
اعتکاف، گستره محراب عشق است در کوی دوست؛ عشقبازی روح است دور از نفسِ سرکش، در سبزترین مکان، در نورانیترین زمان.
اعتکاف، تلاوت «آیه های سوره حضور است» در سجاده اشک.
اعتکاف، لبیک لبهایی است که عاشقانه به زمزمه نیایش، روح پریشان خود را شستشو میدهند.
اعتکاف، تفرج روح است در خلوت عشق.
اعتکاف؛ یافتن حقیقت پنهان روح است در فراموشی نفس.
اعتکاف، بهترین بهانه برای صعود به ملک نفسانی و بازگشت به فطرت رحمانی است.
اعتکاف، غوطهور شدن در دریای روشن امید است؛ فرصت سبزی است برای آموختن طریقت دلدادگی و رسم و راه عاشقی.
اعتکاف، بریدن است و وصل شدن؛ پایان است و آغاز.
اعتکاف، شکستن است و پیوند خوردن؛ شکستن قفس نفس و پیوند خوردن به آسمان.
اعتکاف، میقاتی است دوباره.
اعتکاف، تمرین خودسازی است.
اعتکاف، مبارزه برای رسیدن به یقین است.
اعتکاف، فرصتی است برای سبز شدن.
مؤمن نیاز دارد به توفیقى از جانب خدا، و به پندگویى از سوى خودش، و به پذیرش از کسى که او را نصیحت کند(امام جواد علیه السلام).
چه مولود مبارکى! پدرش اسوه کرامت و عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و مادرش بانوی جلیلهای که پیامبر خدا بر او درود فرستاده است. مبارک باد بر محبان خاندان ولا، میلاد پربرکت حجت نهم، مظهر طهارت و تقوا،پیشوای جود و سخا، حضرت جواد الائمه علیه السلام!
یا جواد الائمه! هرگز از خاطره قرنها، سایه ارادت و محبت تو کم نخواهد شد