هاتف سیصدوسیزده

هاتف سیصدوسیزده

خدمات وبلاگ نویسان
هاتف سیصدوسیزده

هاتف سیصدوسیزده

خدمات وبلاگ نویسان

ابتذال و وادادگی در سینمای ایران به چه قیمت

شوربختانه به جای آنکه هنرمندان ما به عنوان الگو اخلاقی مطرح شوند و به مانند همکاران شرقی و غربی خود به ترویج الگوی جامعه خود در سطح جهان همت گمارند در روندی که حتی سینماگران و هنرمندان غربی نیز کم تر بدان تن می دهند این روزها فیلم های غیر اخلاقی شان بین مردم پخش می شود ....

در تعریفی جامع سینما شاخه‌ای از هنر است که در آن یک داستان به وسیله دنباله‌ای از تصاویر متحرک که بر روی نوار سلولوئید ثبت می شوند، نمایش داده می‌شود. یک نمایش‌ سینمایی که فیلم سینمایی نامیده می‌شود، از عناصر تصویر (به صورت مجموعه‌ای از عکس های متحرک) و صدا (گفتگو، موسیقی و...) تشکیل شده‌است. سینما جدیدترین شاخه هنر، معروف به هنر هفتم است که امروزه یکی از عمومی‌ترین و محبوب‌ترین تولیدات سرگرمی و هنری را ارایه می‌کند. نقش انکار ناپذیر این ابزار فرهنگی در ترویج الگوها و سبک زندگی خاص خواسته یا ناخواسته به عنوان ابزاری نوین مد نظر بسیاری از کشورهای پیشرفته قرار داشته است. شاید به علت همین اهمیت است که ژان لوک گدار سینما را سلاحی می داند که در هر ثانیه ۲۴ گلوله شلیک می‌کند.



در این راستا تا کنون بسیاری از کشورها  از ابزار هنر و سینما به منظور ترویج ارزش ها و هنجارهای خود در سطح جهان بهره برده اند. به طور مثال فرانسه بویژه از زمان قدرت گرفتن شارل دوگل به این سوی از سینما و هنرمندان خود برای ترویج الگوهای رفتاری فرانسوی در برابر الگو و سبک زندگی کشورهای انگلیسی زبان رقیب خود استفاده کرده است. در سوی دیگر جهان، کشور چین با آغاز رشد اقتصادی خود  توجه به هنر سینما و استفاده از مزایایی آن را به منظور حفظ و تحکیم ارزش های سنتی خود مورد توجه قرار داد. ساخت فیلم های بروس لی گرچه که با همکاری سینمای آمریکا انجام شد اما اعتقاد قلبی لی به فرهنگ و اعتقادات ملی کشورش و تلاش در جهت جهانی کردن آن در فیلم های ملی گرایانه و رزمی او،  بارها مورد ستایش ملی گرایان چینی قرار گرفته است.


      تحقیقات صورت گرفته از سوی مراکز پژوهشی غربی در ابتدای دهه 80 میلادی گواهی است بر موفقیت نسبی چین در ترویج ارزش ها و فرهنگ بومی خود در جهان آن هم تنها با خواست و اراده یک بازیگر. بر اساس نتایج این پژوهش ها در بعد داخلی بازگشت دوباره به سنت ها و ایجاد حس غرور ملی از کارکردهای مثبت سینمایی آثار لی برای این کشور بوده است که هنوز هم با گذشت چهار دهه غیر قابل انکار است. اما در بین کشورهای جهان موفق ترین نمونه در به کارگیری ابزار هنر سینما بدون شک آمریکا است. این کشور با بهره جستن از امکانات رسانه ای هالیوود به دنبال ترویج فرهنگ خاص خود است. این فرهنگ از سوی جامعه شناسان، آمریکایی سازی جوامع نامگذاری شده است. در این راهبرد یکسان سازی جوامع بشری به نفع سبک زندگی و ارزش های لیبرال محور آمریکایی مد نظر است. بنا بر اسناد موجود خاورمیانه و شمال آفریقا به علت آنکه تنها مناطقی هستند که هنوز توسط فرهنگ آمریکایی به طور کامل فتح نشده اند در کانون توجه این راهبرد قرار دارند.



     نقش این بخش از قدرت نرم آمریکا تا بدان جایی است که اکثر استراتژیست های بزرگ دنیا چون فرانسیس فوکویاما این بخش از قدرت آمریکا را نقطه برتری این کشور به نسبت رقبای این کشور می دانند. همکاری و همراهی بسیاری از بازیگران مشهور سینمای هالیوود با دستگاه دیپلماسی عمومی آمریکا به منظور ترویج الگوهای آمریکایی و افزایش اعتبار جهانی آن تا بدان جایی است که حتی هنرمندان منتقد سیاست های واشنگتن نیز با درک منافع ملی کشورشان به همراهی با این پروژه می پردازند. در این میان نقش هنرمندان زنی چون آنجلینا جولی بارها مورد تحسین اتاق فکرهای معروف این کشور چون بنیاد رند قرار گرفته است.



     اما در این بین حکایت بسیاری از هنرمندان و سینما گران ما حکایت دیگری است. حکایتی که وادادگی به نفع الگویی آمریکایی و عدم درک منافع ملی حرف اول و آخر این مثنوی هفتاد من است. اثرپذیری در رفتار، کردار و پوشش آن هم از بدترین نوع آن به نام تجدد و ارزش های جهانی تنها چیزی است که از سینمای هالیوود برای این هنرمندان و جوانانی که آنان را به عنوان الگو بر می گزینند به  ارمغان آورده شده است. در منظر این به اصطلاح هنرمندان که این روزها بیش از 80 درصد سینما و امکانات رسانه ای و مادی اش را با مافیای خود به تسخیر در آورده اند تنها پوشش، سبک زندگی و رفاه، آنجلینا جولی، مگان فاکس، جنیفر لوپز، ساندرا بلاک، نیکل کیدمن، ریچارد برانسون، جانی دپ، ادی مورفی، ریس ویتراسپون، جودی فاستر، ناتالی پورتمن، کیت وینسلت، ملیسا لئو، هالی بری، اسکارلت جوهانسون، جاستین تیمبرلیک، کوین اسپیسی، شارون استون و کیت بلانشت آن هم نوع به شدت مبتذلش مهم است نه ویژگی های هنری و فنی این افراد. در منظر این قشر تقلید کورکورانه از مدل های وارداتی و عدم اعتقاد به قابلیّت ارائه فرهنگ ملی در عرصه بین المللی به نام آنچه که همراهی با جهان مدرن و ارزش هایش خوانده می شود توجیه می شود. لذا این افراد تازه به دوران رسیده با بازی کردن در همان سناریوی همسان سازی فرهنگ جهانی به عنوان تکه ای از پازل قدرت نرم امریکا عمل می کنند. نکته ای که بنیاد رند در گزارش سال 2010 خود بدان اشاراتی داشت.  



      اصرار به دوری از فرهنگ ملی و بومی و ساخت آثاری که این فرهنگ را سیاه و تار نشان می دهد تنها رویه ای که از اکثر آنان تاکنون دیده شده است. توجه جشواره های غربی و اعطای جوایز متعدد به این افراد خود گواهی ست بر عمق حقارت و غرب گرایی برخی هنرمندان ما. اما سوال اینجاست چرا تمام فیلم های که در جشنوارهای غربی جایزه گرفتند، فیلم های هستنند که چهره کشور را تیره و تار نشان می دهند؟!



     به طور مثال جایزه بهترین فیلم خارجی در جشنواره گلدن گلوب سال 2012، برنده جایزه ویژه هیئت داوران تندیس مروارید سیاه در پنجمین دوره فیلم ابوظبی، انتخاب به عنوان بهترین فیلم ساز خاورمیانه از طرف مجله آمریکایی ورایتای، برنده بهترین فیلم از جشنواره فیلم سیدنی برای فیلم «جدایی نادر از سیمین»، برنده جایزه بهترین فیلمنامه در چهارمین دوره جوایز «اسکرین آسیا پاسیفیک» برای فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین»، برنده خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی در پنجاه و نهمین جشنواره فیلم «برلین» و برنده جایزه بهترین فیلم داستانی در هشتمین دوره جشنواره فیلم ترابیکا در سال 2009 به خاطر فیلم «درباره الی»، مجموعه جوایز جهانی است که «اصغر فرهادی» برای فیلم هایش کسب کرده است.



      اما وقتی به کارنامه فرهادی رجوع می کنی همه آنچه که می بینی سیاه نمایی اوضاع جامعه ایران و پیگیری خواسته های طبقه متوسط شهری جدید است. در این آثار کم ترین اثری از توجه به خواسته روستاییان و توده های شهرهای کوچک و جنوب شهری نیست. در نگرش امثال فرهادی ها، میلانی ها، مخملباف ها و دیگر دوستان همفکران این مکتب که شوربختانه به گونه ای مافیایی بیش از 80 درصد بودجه و امکانات سینمای کشور را در اختیار دارند؛ توده های متوسط به پایین جامعه انسان های بی سواد و مذهبی هستند و علت تمام مشکلات جامعه از آنان و خرافات آنان  است. پس لاجرم اینها باید به نفع خواسته های قشر شبه روشنفکر شهری له شوند. در نظر فرهادی، مخملباف و میلانی تنها راه پیشرفت همان راهی است که غرب زدگان نسل اولی چون آخوند زاده ها و تقی زاده ها سالها پیش به ما نشان داده اند است.



     گرچه که شاید همراهی با مدل غربی و سبک امریکایی را به این شکل خودشان انکار کنند اما این قشر از سینما گران ما در عمل خواسته یا ناخواسته در مسیر نابودی فرهنگ 7  هزار ساله این سامان به نفع فرهنگی حداکثر 400 ساله گام بر می دارند. در این فرهنگ بی خیالی، سکولاریسم، تساهل، تجملل، مصرف گرایی افراطی، غربی سازی فرهنگ بومی به نام آنچه که پایان بخشیدن به ظلم به ارزش های جهان متمدن خوانده می شود، پذیرش ظالم در عرصه جهانی به عنوان یک واقعیت، فمنیسم، عقل گرایی افراطی، انسان محوری و اصالت لذت در صدر قرار دارند. در تعداد زیادی از تولیدات سینمای ایران در سالهای اخیر، نمایش ظلم و خشونت مردان نسبت به زنان و همچنین القای این مطلب که ظلم و خشونت مردان نسبت به زنان از خانواده ایران ریشه در فرهنگ و مذهب دارد بارها با تمجید جشواره های غربی مواجه شده است. اعجاب آور آنکه فیلم های سینما گران افغان که به علت ماهیت مردسالارانه جامعه این کشور بارها بدان پرداخته اند به این اندازه مورد توجه این جشنواره ها نبوده است.



     در یکی از فیلم های تولید شده در سالهای اخیر مردی که دارای تیپ مذهبی است (یقه بسته، محاسن زیاد، عضو یکی از نهادهای انقلابی و تکیه کلامش شراعاً است) بر همسر خود محدودیت ایجاد می کند و بعد برای زن خود پاپوش درست می کند. در این فیلم مرد متدین دارای رفتاری غیر منطقی، خشن، بیمار روانی نشان داده می شود. در ادامه این گونه فیلم ها زنان تشویق در مقابله با مردان می شوند و تبعاً عقاید فمنیستی نیز ذکر می شود. رخنه این نگاه های غرب پسندانه امروز حتی در مواردی صدا و سیما را هم در بر گرفته است. گرچه مشکلات عرصه زنان و برخی ویژگی های بد فرهنگی کشور جای انکار ندارد اما توجه افراطی به بزرگنمایی آن برای گرفتن جوایز غربی و تحسین آنان درد این روزهای سینمای  روشنفکری ماست. این قشر که در پاره ای موارد مصونیت هایی فراتر از رئیس جمهور را دارند هر گونه انتقادی را با پروپاگاند رسانه ای و مظلوم نمایی بی اثر می کنند. ماهیت مافیایی و باندی عرصه سینمای ما بسیاری از جوانان با استعداد را از ورود به این عرصه واداشته است. در این سینما اکثر فیلم های که به نام فیلم های مذهبی یا حتی دفاع مقدس ساخته می شود مقام شهدا و ایثارگران را چنان تخریب می کنند که حتی آنها و خانوادشان را متاسفانه «مفت خور» یا «جاه طلب و مدعی» ویا «عقده ای» عنوان می کنند.



      در یکی از فیلم ها ساخته شده، دختر دانشجو جوان فرزند شهید را مفت خور خطاب می کند، فرزند شهید در جواب می گوید که والله نه من و نه مادر از کودکی به بنیاد شهید نرفته ایم. نتیجه این است، کسانی که به بنیاد شهید می روند… در برخی از این فیلم ها نیز جوانانی را که برای دفاع از اسلام و کشور و ناموسش به جبهه رفته را افرادی بی منطق، جنگ طلب و… معرفی می کند. جوانانی که بدون هیچ چشم داشتی خود را قربانی میهن کردند.



     این روزها آنقدر فضا تنگ شده است که هر گونه اعتراضی به مافیای شبه روشنفکری غرب زده در سینما  با جیق های بنفشی مواجه می گردد که رسانه های داخلی و بین المللی آتش تهیه آن را بر سرت خراب می کنند. در این بین میدان دادن رسانه ملی و نشریات کشور به این افراد و پژواک سبک غربی زندگی از سوی شان در سطح جامعه بسیاری را نگران کرده است. به طور مثال پرویز پرستویی با انتقاد از این رویه می گوید سینمای ایرانی به سمتی می‌رود که در شأن فرهنگ ایرانی و اسلامی نیست و در این وضعیت او ترجیح می‌دهد که کار نکند. این مهم در حالی است که بسیاری از جوانان نخبه علمی و حتی هنری کشور یک هزارم این شیفتگان غرب تریبون ندارند.



     گرچه کوتاهی و کم کاری مسئولین فرهنگی کشور در میدان دادن چند باره به این افراد که بارها مردود شدنشان را به اثبات رسانده اند جای سوال و تاسف دارد اما این تمام واقعیت وادادگی و ابتذال فرهنگی برخی از هنرمندان ما نیست.



     به طور مثال لیلا حاتمی بازیگر نقش سیمین در فیلم غرب پسند جدایی نادر از سیمین، در مصاحبه ای با شبکه یورونیوز هنگامی که با سوال خبرنگار درباره پخش صحنه های سانسور نشده فیلم ها در جشنواره کشور مراکش مواجه می شود، در سخنانی تامل بر انگیز پاسخ می دهد: «یک جامعه ای که دینش اسلام است و آن قدر انعطاف دارد! که می تواند در سالن سینمایی اش فیلمی نشان داده شود که دارای صحنه های خصوصی تر است و غالباً در یک جامعه اسلامی آن را نمی بینیم، برای من خوشایند است!» البته این پایان صحبت های تاسف برانگیز این بازیگر نبود، وی در ادامه اظهارات تعجب برانگیز خود افزود: «این موجب حسودی من نمی شود. وقتی این تحولات را می بینیم و چندگانگی فرهنگ ها و عقاید متفاوت را در یک بستر اسلامی مشاهده می کنیم، بسیار برایم لذت بخش است! گفتنی است وی در ماه ژوئن سال ۲۰۱۱ ضمن مصاحبه با شبکه فرانس دو با مجریان مرد این شبکه نیز دست داده بود.



     اما این ها تمام دردهای بی فرهنگان مدعی تاج و تخت فرهنگ این کشور نیست. گویی که غرب گرایی، جنجال، دست دادن با فلان بازیگر زن و نادیده گرفتن عرف جامعه ای که در آن بزرگ شده اند به بخش جدایی ناپذیر زندگی بسیاری از هنرمندان ما بدل شده است. در جدیترین این اقدامات به اصطلاح فرهنگی و هنری وب‌سایت فرانسوی‌زبان «مادام لا فیگارو» کلیپی ویدئویی روی وب‌سایت خود قرار داد که در آن هفت بازیگر نامزد جایزه سزار، اسکار سینمای فرانسه، در حال برهنه شدن دیده می‌شوند. گلشیفته فراهانی یکی از این بازیگران است. در این کلیپ سیاه ‌و سفید که تصویری از آن نیز در صفحه فیس‌بوک گلشیفته فراهانی قرار داده شده این بازیگران در حال برهنه کردن نیم‌تنه بالایی خود دیده می‌شوند. مجله فیگارو عکس گلشیفته فراهانی را  چندی بعد از این مجموعه حذف کرد و فیلم رسمی آن که در یوتیوب منتشر شده بود، مدتی در دسترس نبود. اما به راستی برخی از مدعیان هنر و فرهنگ تاریخی  ما در سینما را چه شده است که با لبخندها و کف زدن های محافل غربی اینگونه حیا از کف می دهند و کارهایی انجام می دهندکه شخصیت شان را تا جایی پایین می آورند که با زنان و بازیگران بدکاره  غربی مقایسه می شوند؟



      شوربختانه به جای آنکه هنرمنمان ما به عنوان الگو اخلاقی مطرح شوند و به مانند همکاران شرقی و غربی خود به ترویج الگوی جامعه خود در سطح جهان همت گمارند در روندی که حتی سینماگران و هنرمندان غربی نیز کم تر بدان تن می دهند این روزها فیلم های غیر اخلاقی شان بین مردم پخش می شود و حتی شنیده می شود که مجوز حضور بازیگران زن در فیلم های سینمای برخی رابطه های غیر اخلاقی با عوامل ساخت فیلم در سینما است…



      در سال 2011 نیز گلشیفته فراهانی در فیلم "جای اژدها" براحتی بازیگر مرد فیلم "دوگاری اسکات" را می بوسد و در تختخواب هتل با لباس خواب در کنار اومی خوابد و صحنه های نیمه برهنه وی با دوگاری اسکات که نقش دوست پسر وی را دارد، سکانس های دیگر فیلم را شکل داده اند. گرچه که شاید امثال گلشیفته ها با توجه به فرهنگی که نمایندگی اش را برعهده دارند برهنگی را بد ندانند و در قبال این اقدامات به مانند دختر مصری که چندی قبل تصاویر برهنه اش را در فیس بوک قرار داده بود مورد تحصین محافل غربی قرار گیرند اما این افراد باید آگاه باشند که از منظر غربی ها هر فرد عمر مفیدی دارد لذا با پایان بهره برداری ابزاری از آنان، در بهترین حالت اگر در فساد و تباهی غرق نشوند؛ سرنوشتی مشابه افرادی چون زهرا امیر ابراهیمی  و شبنم طلوعی ها که این روزها نامی از آنان در عرصه هنر و سینمای این کشور نمی شنویم در انتظارشان خواهد بود.



به قول فاضل نظری:


از باغ می برند چراغانیت کنند


تا کاج جشنهای زمستانیت کنند


پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار


با این بهانه که بارانیت کنند


ای گل گمان مکن به شب جشن می روی


شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند


یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست


از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند


آب طلب نکرده همیشه مراد نیست


گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند


منبع:


مفیدنیوز - رضا عابدی گناباد

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد